488 --- دنیای موازی

ساخت وبلاگ

مثلا فکر کن ، بیا و فکر کن که کریسمسه . ما کنار شومینه نشستیم. ما یعنی خیلی آدمهای زیادی . اوه . فکرشو هم نمیتونی بکنی . مثلا 5 ، 10 ، شایدم 20 نفر . یه سرود مری کریسمس داره پخش میشه . ما چیز زیادی از نوروزمون برامون باقی نمونده. از وقتی بابا قهر کرد. از وقتی مامان مرد . از وقتی دیگه هیچکس توو خونه هفت سین ننداخت. زنه داره میخونه : مری کریسمس اوری وان و تو دست هری رو گرفتی . سفت . انگار که دست عزیزه. انگار که داره ناقاره می زنه . انگاری احسان علیخانی باز داره توو شبکه 3 گریه همه رو درمیاره. گریه ت میگیره . هری نگاهت میکنه . این اولین سالیه که توو دنیای موازیت داری جشن میگیری . و بابانوئل داره یه عالمه خوورده ریز میفرسته از دودکش خونه ها پایین . یکی در خونه رو میزنه . چندتا گوزن پیر وایسادن دم در . یکیشون دایی حسینه . دایی حسین 20 ساله مرده . اومده نشسته سر سفره هفت سین . مامان چایی ریخته . همه میخندیم . دایی میگه کی برای سال نو آخه چایی میده به مهمونش؟ هری هم مثه بقیه مردا دست و پاچلفتیه توو مهمون داری. همچین که قهوه رو میزاره جلوت . تو می خندی. حالا آتیش شومینه هوف می زنه توو صورتت و تو شوفاژو یه کمی کم میکنی که یعنی ناسلامتی بهار اومده و دلت قنج میری که داره برفا دارن آب میشن . که این یعنی ناسلامتی مری کریسمس هری ...

 

پ.ن : بعد مدتها اومدم نوشتم . و الان توو یه شرایطیم که فقط پناه بردم به دنیای موازیم. که یعنی دیگه هیچی برای خوشحالی ندارم اینجا و من خیلی خوش شانسم که دنیای موازیمو دارم

471 --- سکانس یک / روز برفی...
ما را در سایت 471 --- سکانس یک / روز برفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : oceanic بازدید : 130 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 8:06